loading...

مختصر دانلود

حاج احمد متوسلیان در کنار خاکریز جاده شلمچه دست یک بسیجی را که از بی‌خوابی گلایه می‌کرد، گرفت، او را از سینه‌کش خاکریز بالا برد و جایی را در روبه‌روی ما، در آسمان سمت غروب نشان داد

خاطره ای عجیب یک رزمنده از شهید احمد متوسلیان

احمد بازدید : 971 جمعه 16 اسفند 1392 : 14:30 نظرات (0)

حاج احمد متوسلیان در کنار خاکریز جاده شلمچه دست یک بسیجی را که از بی‌خوابی گلایه می‌کرد، گرفت، او را از سینه‌کش خاکریز بالا برد و جایی را در روبه‌روی ما، در آسمان سمت غروب نشان داد و گفت: «ببین بسیجی! می‌دانی آنجا کجاست؟». آن برادر که کمی گیج شده بود گفت: «نمی‌فهمم حاج آقا!». حاج احمد گفت: «یعنی چه مؤمن! نمی‌فهمم چیه؟ آنجا انتهای افق است، من و تو باید این پرچم خودمان را آنجا بزنیم، در انتهای افق... هر وقت آنجا رسیدی و پرچم خودت را کوبیدی، بعد بگیر بخواب، ولی تا آن وقت، نه.  

متوسلیان

 

جهت تعجیل در فرج: 

 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری